درباره عباس امانت

0 1,821

از مدت‌ها پیش مطلع بودم که کتاب دکتر عباس امانت با عنوان قبله عالم: ناصرالدین‌شاه و پادشاهی ایران به فارسی ترجمه شده و در دست انتشار است. متن انگلیسی این کتاب را در سال۱۹۹۷ انتشارات میج (Mage Publishers) منتشر کرده بود. امانت در این کتاب به تخریب چهره تاریخی میرزا تقی خان امیرکبیر دست زده است. همان زمان مصمم شدم که پس از انتشار ترجمه فارسی کتاب نقدی بر آن منتشر کنم با عنوان «انتقام بهائیان از امیرکبیر». متأسفانه، در هفت هشت ماهی که از انتشار ترجمه فارسی کتاب فوق می‌گذرد این امکان برایم فراهم نشد؛ یعنی در واقع این توفیق از من سلب شد. در این مدت با تأسف شاهد بودم که کسانی به لانسه کردن کتاب فوق مشغول‌اند در حدی که تمجید از این کتاب حتی به برنامه‌های سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز راه یافت. مشهود بود که شبکه پنهان بهائیان در داخل ایران در قبال کتاب امانت همان رویه تبلیغاتی را دنبال می‌کنند که پیش‌تر در مورد کتاب عباس میلانی (زندگینامه هویدا) پیش گرفته بودند.

 

دیروز، با خشنودی، دیدم که پژوهشگری منصف نقدی مستند بر کتاب عباس امانت نگاشته در پاسخ به تمجید پیشین روزنامه شرق، که این کتاب را «شاهکار تاریخی و ادبی» و «راززدایی از اسطوره امیرکبیر» توصیف کرده بود. این معرفی در روزنامه شرق منتشر شده و در وبگاه این روزنامه در دسترس است. نویسنده محترم و مطلع نقد فوق را نمی‌شناسم ولی خوشحالم که کس دیگری به جز من به این نقد دست زد و نقد ایشان با همان عنوانی چاپ شد که آرزویم بود: «تاریخنگاری یا فوران کینه‌های تاریخی؟»

دکتر عباس امانت بهائی متعصبی است و خود و برادرش، مهندس حسین امانت،* از سران جامعه بهائی آمریکای شمالی (ایالات متحده آمریکا و کانادا) به‌شمار می‌روند. می‌دانیم که امیرکبیر در قلع‌و‌قمع فتنه بابیه و سرکوب شورش‌هایی که این فرقه در سراسر ایران پدید آوردند نقش به‌سزایی داشت و به همین دلیل هماره آماج کینه مورخین بهائی بوده است؛ ولی تاکنون هیچ یک از آنان جسارت تخریب صریح شخصیت تاریخی امیرکبیر را نداشتند.

عباس امانت به یک خانواده یهودی مقیم کاشان تعلق دارد که طبق رویه بسیاری از یهودیان کاشان و همدان در دوره متأخر قاجاریه ابتدا جدیدالاسلام و سپس بابی و بهائی شدند و با حمایت‌های مالی و سیاسی خود گسترش بابی‌گری و بهائی‌گری را سبب شدند. در مقاله «جستارهایی از تاریخ بهائی‌گری در ایران» در این باره به تفصیل گفته ‎ام و اگر عمری بود در آینده نتایج پژوهش مفصل خود را در این زمینه تمام و کمال منتشر خواهم کرد.

 

عباس امانت در سال ۱۹۸۱ دکترای تاریخ خود را از دانشگاه آکسفورد اخذ کرد و سپس در دانشگاه ییل به تدریس پرداخت. اوّلین کتاب او، که پایان‌نامه دکترایش است، رستاخیز و نوآوری: تکوین جنبش بابی در ایران نام دارد و دوّمین کتاب او همین قبله عالم است.

عباس امانت دارای پیوندهای عمیق با چهره‌های سرشناس وابسته به لابی مقتدر صهیونیستی و نومحافظه‌کاران ایالات متحده آمریکاست و هم‌اکنون در حوزه مطالعات خاورمیانه و ایران در دانشگاه‌های آمریکا از اقتدار فراوان برخوردار است. میزان اقتدار لابی بهائی- یهودی حاکم بر حوزه مطالعات ایرانی در ایالات متحده آمریکا و کانادا در حدی است که در موارد فراوان استخدام یا اخراج غیرمستقیم اساتید ایرانی مقیم آمریکا، جذب و بورسیه کردن دانشجویان ایرانی، سیاست‌گذاری برای تشکیل همایش‌ها و دعوت از دانشگاهیان و پژوهشگران ایرانی برای شرکت در این همایش‌ها و در موارد خاص تهیه مدرک تحصیلات عالیه برای این یا آن فرد، با نظر آن صورت می‌گیرد. به دلیل برخورداری از این اهرم‌های پرجاذبه، در دهه گذشته، لابی فوق بر فضای فرهنگی و حتی سیاسی ایران مؤثر بوده است. این “راز سر به مهری” است که مطلعین به دلیل هراس از شبکه مافیایی فوق جرئت بیان آن را ندارند.**

 

حسین امانت، برادر دکتر عباس امانت، فارغ‌التحصیل رشته معماری از دانشگاه تهران است. او هنوز معماری جوان بود که با حمایت شبکه مقتدر بهائی ایران احداث بنای میدان شهیاد (میدان آزادی کنونی) را برنده شد و سپس ساخت «بیت‌العدل اعظم الهی» (مرکز بهائیان در حیفا- اسرائیل) را آغاز کرد. او این بنا را با ۳۷۵ میلیون دلار بودجه به همراه آرشیتکت بهائی دیگر، فریبرز صهبا، به پایان برد. حسین امانت و فریبرز صهبا مقیم ونکوئر کانادا هستند و از سران جامعه بسیار منسجم ۳۰ هزار نفری بهائیان کانادا به‌شمار می‌روند. 

** بعدالتحریر (شنبه ۵ آذر ۱۳۸۴/ ۲۶ نوامبر ۲۰۰۵، ساعت۱:۱۵ صبح ): دیروز یادداشت من با جملات زیر به پایان می‌رسید: «میزان اقتدار عباس امانت و شبکه او در حدی است که استخدام یا اخراج غیرمستقیم اساتید ایرانی مقیم آمریکا، جذب و بورسیه کردن دانشجویان ایرانی، دعوت از دانشگاهیان و پژوهشگران ایرانی برای شرکت در همایش‌ها و در موارد خاص حتی تهیه مدرک تحصیلات عالیه برای این یا آن فرد، با نظر و مشورت او صورت می‌گیرد. به دلیل برخورداری از این اهرم‌های پرجاذبه، در دهه گذشته، عباس امانت بر فضای فرهنگی و حتی سیاسی ایران مؤثر بوده است. این “راز سر به مهری” است که مطلعین به دلیل هراس از شبکه مافیایی فوق جرئت بیان آن را ندارند.»

 

یادداشت اوّل: پس از انتشار یادداشت قبلی‌ام درباره دکتر عباس امانت و کتاب قبله عالم او با بعضی از دوستان گفتگو کردم. مسائلی مطرح شد که بد نیست عمومی شود. دوستی از فقر فرهنگی «خودمان» می‌گفت که سبب می‌شود به‌ناگاه امثال دکتر امانت برایمان «مرجع» و بالاتر از آن «بت» شوند. دکتر امانت دو سه سالی است که به ایران می‌آید و در هر سفر مورد تکریم فراوان قرار می‌گیرد. دوستی در جلسه دیدار او از یکی دو دانشگاه اصلی کشور حضور داشت. از «خضوع» بعضی‌ها سخن گفت و چاپلوسی‌ها و دریوزگی برخی مقامات دانشگاهی و دولتی در برابر او؛ با انگیزه دریافت بورسیه (اسکولارشیپ) از دانشگاه‌های آمریکا و انگلیس یا شرکت در اجلاس‌های بین‌المللی. زیاد حیرت نکردم زیرا خود شاهد این‌گونه برخوردها بوده و رنج برده ام

– زمانی که نقد دیدگاه‌های آرامش دوستدار را نوشتم، فریدون آدمیت مرا شماتت کرد که چرا به او ملایم برخورد کرده‌ام. او گفت: «کسی که می‌گوید بهاءالله در زمره پیامبران بزرگ است و نام او را در کنار موسی و عیسی و زرتشت و محمد می‌آورد نمی‌تواند ادعا کند که من نماینده تفکر عقلی هستم؛ شارلاتانی است که می‌خواهد مردم را تحمیق کند.»

فریدون آدمیت نیز چون من به دلیل نقد عملکرد فرقه بهائی در تحولات تاریخ معاصر ایران بارها مورد حملات شدید قرار گرفته است. بخش مهمی از فشارهایی که بر آدمیت تحمیل شده در واقع «انتقام» پنهان یا آشکار بهائیان از او بوده است. آدمیت در اوج اقتدار بهائیان، در دوران دولت‌ امیرعباس هویدا، در آثارش بارها علیه این کانون نوشت. مواضع آدمیت و من علیه بهائیان نه به دلیل دشمنی با یک «فرقه شبه دینی» بلکه به دلیل شناخت ژرف و مستند از ماهیت ضد ایرانی و عملکرد تاریخی گردانندگان این فرقه است. بهائیت جامعه‌ای به شدت طبقاتی است و روشن است که این موضع‌گیری به معنی دشمنی با این و آن بهائی معمولی یا فقیر نیست. چنین منشی غیرانسانی است. معهذا، سران فرقه بهائیت از پیوندی عمیق با صهیونیسم برخوردارند و گردانندگان این تشکیلات منسجم در ایالات متحده آمریکا و کانادا از نزدیک‌ترین متحدان «نئوکان‌ها» (نومحافظه‌کاران) به‌شمار می‌روند. زمانی به سوس وان الزن، سردبیر مجله معتبر روشنفکری Knack که برای مصاحبه با من به خانه‌ام آمده بود و درباره بهائیان پرسید، گفتم که بهائیت در ایران هر چند فرقه‌ای غیررسمی است ولی واقعاً بر بهائیان هیچ فشاری وارد نمی‌شود. آنان آزادند و دارای گورستان و محافل خودند. هیچ بهائی نیست که در طول سال‌های پس از انقلاب صرفاً به دلیل تعلق به بهائیت به زندان افتاده و محبوس یا اعدام شده باشد. و افزودم: آن‌چه هر روز درباره وضع بهائیان ایران در غرب تکرار می‌شود به دلیل پیوندهای استوار و نزدیک سران این فرقه است با نومحافظه‌کاران و لابی صهیونیستی در دولت‌های اروپای غربی که برای فشار بر ایران از کاه کوه می‌سازند.

 

به یادداشت‌هایم نگاه کردم. یادداشتی دیدم که در آن دیدار پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۷۴ با آدمیت را ثبت کرده‌ام. قبلاً مقاله «دین و دولت در اندیشه سیاسی» (نقد دیدگاه‌های آرامش دوستدار) را به او داده بودم برای مطالعه. در این دیدار آدمیت یک ساعت و نیم سخن گفت و از مقاله فوق شروع کرد که با علاقه آن را خوانده بود. آدمیت گفت:

نثر آرامش دوستدار، برخلاف نوشته شما، نثر چندان زیبایی نیست. اصولاً کسانی که دین‌سازند، مثل کسروی، نثر خاصی دارند. دوستدار نیز درواقع دین‌ساز است و از نثر خاص خود استفاده می‌کند. او مغلطه کرده است. کسی که می‌گوید بهاءالله در زمره پیامبران بزرگ است و نام او را در کنار موسی و عیسی و زرتشت و محمد می‌آورد نمی‌تواند ادعا کند که من نماینده تفکر عقلی هستم؛ شارلاتانی است که می‌خواهد مردم را تحمیق کند. بنابراین، خود دوستدار مصداق بارز دین‌خویی است.

 

آدمیت به زیرنویس خود در کتاب امیرکبیر و ایران ارجاع داد درباره حسن بالیوزی و گفت:

بالیوزی شخصاً مرد خوبی بود ولی از مریدان سفت و سخت بهاءالله بود و در کتاب خود بهاء را در ردیف زرتشت و بودا و موسی و عیسی و محمد مطرح کرد و من علیه او مطلبی نوشتم. تفکر آرامش دوستدار نیز از این سنخ تفکر است. ولی بالیوزی نگفت که من نماینده تفکر عقلی هستم. چنین آدمی غلط می‌کند که خود را نماینده اصالت عقل بخواند. زرنگی دوستدار در این است که می‌خواهد خود را منحصراً نماینده تفکر عقلی بخواند و این از خودپرستی او برمی‌خیزد یا از نادانی او. 

 

نویسنده: عبدالله شهبازی

tarikhnull

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

یک + دو =